روزے گدایے ، نزد هندوانه فروشے رفت و گفت براے رضاے خدا ے هندوانه ای بمن ببخش
هندوانه فروش گشت و گشت و یڪ هندوانه خراب ڪه قابل خوردن نبود و پیداڪرد و به گدا بخشید
گدا وقتے هندوانه را دید دست در جیبش ڪرد و پولش را درآورد و گفت این تمام پولے هست ڪه امروز بدست آوردم بیا بگیر و یڪ هندوانه خوب بمن بده.
هندوانه فروش رفت و یڪے از بهترین هندوانه هایش را آورد و به گدا داد.
گدا رو ڪرد به هندوانه فروش و گفت: تو بخاطر پول بهترین هندونه ات رو بمن دادی،اما وقتے گفتم براے خدا بمن هندوانه اے ببخش،گشتے و خرابترین هندوانه ات را بمن بخشیدے
:: موضوعات مرتبط:
خدا ,
مطالب آموزنده ,
,